رستارستا، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 13 روز سن داره

رستا کوچولو...

خوش گذشت

خیلی به همه خوش گذشت مخصوصا به من و مهدی و نهال.هنوز که راه رفتن بلد نیسستم ولی به کمک مامان یه دور با بچه ها زدیم.باید مهمونداری میکردم ...
28 شهريور 1393

مهمونهام

البته مهمونای دیگه هم بودن و منو سرافراز کردن خاله رضوان و خاله زهرا و خاله پری و خاله فهیمه و مامان بزرگم(مادری) دختر عمم ثناو عمه لیلا و مامان بزرگم(پدری) کلی هم کادوهای خوشگل مشگل گرفتم دست همشون درد نکنه همشونو میبوسم ...
28 شهريور 1393

روز تولدم

امروز صبح که از خواب بیدار شدم اصلا فضا یه جور دیگه بود یه بوهای خاصی می اومد و مامان هم سرش شلوغ بود تازه مهمون هم داشتیم مامان بزرگم و خاله مهربونم که همیشه به فکرمه خونه ما بودن هم خیلی خوشحال بودم هم خیلی تعجب کردم تازه تا چشامو وا کردم مامانمو و خالم بهم گفتن تولدت مبارک عزیزم حالا عزیزمو میدونم یعنی چی یه چیزی مثل دوس داشتنه اما نفهمیدم این تولدت مبارک یعنی چییی؟؟؟؟؟ ولی به روی خودم نیاوردمو فقط یه لبخند زدمو  موضوع رو عوض کردم آخه بده مهمونا بفهمن من نمییدونم تولدت مبارک یعنی چی. خلاصه مهمونا هی زیادتر میشدنو هر کدوم هم سرگرم کاری بودن من...
28 شهريور 1393
1